آغاز تابستان با غم رفتنت شروع می شود و با تولد عزیز دیگری.

همیشه این آغاز به جشن آن تولد گذشت و خاطره بازی از تو.

چندمین سال است که نیستی؟

حساب این رفتنت را داری؟ مگر هر رفتنی آمدی ندارد؟

دلم برات تنگ شده بلندترین حال خوش من که تکرار نشد.

من بزرگ شدم ولی تغییر تو را نمیتوانم ببینم.

این فاصله چرا با بزرگی من بیشتر می شود. انتهای این رابطه مستقیم بزرگ شدن من و زیاد شدن فاصله از تو، رسیدن است این تناقض است یا تضاد یا هرچه زیباست که انتهایش تویی.

برای رسیدن به این انتها باید خیلی خوب باشم. تا شاید خدا تو را به من نشان دهد.

پدر دوستت دارم. کاش روزی از قاب بیرون بیایی و محکم بغلت کنم و بگویم از دلم که پر از نگفته هاست.

دوستت دارم مسافر بی بازگشتم.

"یادداشت های ناتمام، الف_ر"

ست گادین - وبلاگ نویسی روزانه

چیده مان واژه 82 - مرگ

چیده مان واژه 81 - پدرم

تو ,دلم ,فاصله ,آغاز ,دوستت ,شدن ,دوستت دارم ,می شود ,تو را ,انتها باید ,باید خیلی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صنعت کشاورزی ELECTRONICS SYATEMS & PARTS هذیان نوشت های بقچه فروشگاه پارکت لمینت حنیفه وبلاگ رسمی سایت خانه پاورپوینت جهان کالا مهنوشت روان شناسی وب نوشت shop14001